ادم باید کلی چیز میز از گیاها یاد بگیره. امروز بعدازظهر وقتی از خواب بیدار شدم رفتم تو حیاط و احساس کردم کلی اکسیژن بهم رسیده! بعد خاله رو صدا زدم گفتم بیا نفس بکش!! بعد رفتیم ته حیاط، ته ته تهش، کمتر کسی میره. کلی گل رز. من هیچوقت دقت نکرده بودم، اما یه سری شاخه‌های جدید درومده بودن، از تو خاک، یعنی از ریشه، شاخه‌های جدید قوی تر و محکم تر و کلفت تر، با رنگ‌ تروتازه‌تر، با برگای بزرگ‌تر و سرزنده‌تر! من چی؟ اگه منو از تو گلدونم دربیارن بذارنم یه جای بزرگ و جدید چی؟ میتونم اصلا؟ اینقدر عرضه دارم؟ یا خشک میشم میرم پی‌کارم؟ اصلا کلی ذوق کردم! بعد رفتم بالا، تو یکی از گلدونا یه برگای کوچولوی سبزی علاوه بر خود گله بود! من هی فک کردم علفه! من ضد علف نیستم، از برگای یه سریشون خوشم میاد. از برگای کوچولوی شفاف اینم خوشم اومد که زیر برگ خشکه ها دفن شده بود. خواستم برگ خشکه‌ها رو بردارم دیدم گیر کرده، نمیاد! گفتم نه من باید نجاتش بدم این گلو! :| بعد کشیدمش و بعد صدای جررررت! ریشه‌شم درومد! اون برگ‌ خشکا مال خودش بود!!! یه بخشی‌ش رفته بود تو خاک و درومده بود و سبز شده بود.! من چی؟ اگه یه بخش کوچیکی از من بمونه چی؟ اگه گل خشک شده‌ی من بیوفته چی؟ رشد میکنه؟ دوباره زنده میشم؟ شاداب میشم؟ میتونم از هیچ خودمو بسازم.؟ 

لعنت به من که اینقدر زود ناامید میشم گاهی وقتا :) 

Use your human brain and nature to get higher bot to fall!!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دین مسیح summercashar مهندسی نرم افزار مرکز فروش پودر سیر و پیاز فله ای و تناژ amoozesh Robin معرفی شرکت فنی مهندسی فرا دانش ضمن خدمت